برای پارکهایت
سبز چمنی
و برای آسمانت
آبی روشن
و برای ابرهای بارانیات
خاکستری تیره
آری، مدادرنگیام کم میآورد
برای رفتگر مهربانت
نارنجی زنده
و برای درختان کاجت
سبز تیره
و برای ماههای شب عیدت
قرمز قرمز
و برای گنجشکهای ایوان خانهی مادربزرگهایت
قهوهای روشن
میدانم
مدادرنگیام کم میآورد
برای کبوتران چاهیات
توسی مایل به نقرهای
و برای گنبدهای مسجدهایت
سبز فیروزهای
و برای لبخند مردمت
هزار هزار خورشید
مدادرنگیام کم میآورد
برای کشیدن زندگی گرم تو
شهر من!
امیرحسن ابراهیمیخبیر
از تهران
* * *
اشتـبـاه مـا
خدا
اشک را برای گریستن
و عشق را برای زیستن
آفرید
ما اما برای زندگیِ بدون عشقمان
گریه میکنیم
تا زنده بمانیم
نوشین صرافها، ۱۷ساله
خبرنگار افتخاری هفتهنامهی دوچرخه از تهران* * *
تیر آخر
تیر آخر را زدم
در خیالم
درگلو کشتم صدایم را، ولی
تیر آخر هم هوایی رفته بود.
مریم دانشور، ۱۷ساله
خبرنگار افتخاری هفتهنامهی دوچرخه از تهران
عکس: شیوا بابابیگی، ۱۷ساله، خبرنگار افتخاری هفتهنامهی دوچرخه از تهران